1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
ادبیات و کتابایران

سقوط و خوشبختی در "سقوط آدم‌های خوشبخت" رکسانا حمیدی

اسد سیف
۱۴۰۳ اردیبهشت ۲, یکشنبه

"سقوط آدم‌های خوشبخت" نوشته رکسانا حمیدی داستان زندگی انسان‌هایی‌ست که در هراس و خفقان حاکم بر ایران می‌کوشند راهی برای ادامه زندگی بیابند. اسد سیف، منتقد ادبی، خواننده را بیشتر با این رمان آشنا می‌کند.

https://p.dw.com/p/4f1dO
طرح جلد رمان "سقوط آدم‌های خوشبخت" نوشته رکسانا حمیدی
در "سقوط آدم‌های خوشبخت" نوشته رکسانا حمیدی بازتاب حوادث چهاردهه گذشته ایران دیده می‌شودعکس: Forough Publication

یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای جنبش "زن زندگی آزادی" را می‌توان در بازتاب آن در ادبیات و هنر بازیافت. پنداری دیواره‌های خفقان و سرکوب پس از چهار دهه، یکباره شکاف برداشته‌اند. در پس دیوار بلند سانسور و اختناق، هستی اجتماعی مردم آن‌سان که بود و هست، نه آن‌گونه که تبلیغ می‌شد، آشکار گشت. و همین خود دستمایه‌ای شد نو برای نوشتن و سرودن. اعتراض‌ها فریاد فروخورده سالیان بود و فریادها انفجار بغض‌ها.

نوشتن و سانسور

اگرچه تا برچیدن بساط سانسور هنوز راه درازی در پیش است، نویسندگان و هنرمندان اما نه تنها کمتر تن به سانسور و خودسانسوری می‌دهند، بل‌که به موضوع‌هایی نزدیک می‌شوند که پیش‌تر از ممنوعه‌ها بودند. دستمایه‌های ادبی و هنری که ملموس باشند، از دامنه نمادسازی‌های کاذب سانسورپسند کاسته می‌شود. سانسور که شکسته شود، حوادث در داستان‌ها تن به آرزوهای قدرت حاکم نمی‌دهند و به خیال‌های ناب نویسنده درمی‌آمیزند.

در بسیاری از داستان‌هایی که در یک‌سال اخیر از نویسندگان ایرانی منتشر شده، می‌توان بازتاب حوادثی را یافت که در چهاردهه گذشته بر هستی مردم حاکم بودند. "سقوط آدم‌های خوشبخت"، رمانی از رکسانا حمیدی، بر این حوادث استوار است. راوی آن، سپیده، دختر جوانی‌ست که در ایران و روسیه ادبیات تحصیل کرده و در این سال‌ها هر از گاه مطلبی برای نشریات ادبی نوشته است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

زندگی راوی در پیوند با حوادثی قرار گرفته‌ است که در واقع بخشی از تاریخ اجتماعی ما و کارنامه رژیمی‌ست که می‌کوشد فردیت انسان‌ها را در "امت" اسلام‌ساخته‌اش به انقیاد کشانده، بکُشد. بازداشت پدر، مرگ مشکوک یک مترجم، قتل‌های زنجیره‌ای، اعترافات تلویزیونی زندانیان سیاسی، توقیف نشریات، حضور پررنگ مأموران اطلاعاتی بر هستی اجتماعی مردم، جنبش اصلاحات، و به همراه آن‌ها چگونگی تحصیل در دانشگاه‌های ایران، زن بودن در کشوری مردسالار و فرهنگی سنتی، سیاست و تن زن در چنین شرایطی و نوشتن از خود، موضوع‌هایی هستند که بار سیاسی-تاریخی این رمان را برجسته‌تر می‌کند. تمامی این موضوع‌ها در سال‌های گذشته در شمار ممنوعه‌ها بودند و امکان حضوری روشن در داستان نداشتند.

نویسنده‌ای که کشته می‌شود

داستان با حادثه سقوط مردی «هفتادساله در ساعت هفت صبح روز جمعه اول اردیبهشت، درست پیش از بیدار شدن دیگران» از طبقه ششم آپارتمانی در تهران آغاز می‌شود. پنداری او بدین شکل به زندگی خویش پایان داده است. نویسنده با مهارت زندگی این مرد را که روزنامه‌نگار و مسئول یک نشریه توقیف‌شده است با زندگی راوی داستان که دستی در نوشتن و ترجمه دارد، در رابطه قرار می‌دهد. راوی خود اما زندگی خویش را با "آنا کارنینا"ی تولستوی مقایسه می‌کند که موضوع پایان‌نامه تحصیلی‌اش است در زبان و ادبیات روسی برای دریافت دکترا. این دو موضوع سبب می‌شوند تا در گردباد حوادث، به گذشته بازگردد و نگاهی دگرسان به آن‌چه در این سال‌ها پشت سر گذاشته، بیاندازد. او از تن خویش آغاز می‌کند تا با کشف آن، به تن جامعه برسد. در این روند پرسش‌ها به پرسش‌هایی دیگر فرامی‌رویند. جست‌وجو برای خودیابی آغاز می‌شود. هویت فردی او در برابر هویتی قرار می‌گیرد که قدرت سیاسی حاکم می‌کوشد بر مردم اعمال دارد.

زمان رمان به دهه ۹۰ برمی‌گردد؛ زمانی که مخالفان را در زندان‌ها کشته‌اند، نشریات را ممنوع کرده‌اند و نویسندگان را به انزوا کشانده‌اند. زمانی که رژیم می‌کوشد تاریخ را آن‌سان بنویسد که دوست دارد. در این تاریخ "خوب"‌ها همان‌هایی هستند که به نام اسلام حکومت ناب محمدی برپا داشته‌اند و "بد"ها دشمنانی هستند که باید هم‌چنان نابود گردند.

سپیده، راوی "سقوط آدم‌های خوشبخت"، در خفقان پس از انقلاب، در سکوت هراس‌انگیز حاکم، زبان روسی تحصیل می‌کند. در فضای "کافکایی" دانشگاه و بیرون از دانشگاه، ناتوان از تن دادن به "امتیاز"هایی برای دستیابی به امکانات دولتی، از امکان ادامه تحصیل در ایران بازمی‌ماند. به امید ادامه تحصیل رهسپار مسکو می‌شود. در آن‌جا با جوانی ایرانی به نام پیام آشنا می‌شود. رابطه آن‌ها دوام می‌یابد. عشق و تمناهای جنسی درهم می‌آمیزند و این رابطه سال‌ها برجا می‌ماند. باید سال‌ها بگذرد تا او دریابد که پیام از مأموران فعال وزارت اطلاعات است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

آنا کارنینا در رمان تولستوی تن خویش را در آزادی دوست داشت. بند شوهر برنتافت، از خانه گریخت و با معشوق تجربه‌ای دیگر از عشق را پشت سر گذاشت. نه شوهر، نه معشوق و نه جامعه او را درک نکرد. به زندگی خویش پایان داد و از رنج زندگی آزاد شد.

سپیده در مسکو تن خویش را کشف می‌کند و این همان "تن"ی‌ست که در ایران اسیر احکام دین و حکومت و سنت است. می‌کوشد صاحب تن خویش گردد و از آن به اراده شخصی بهره و لذت ببرد.

کیومرث زندیان، روزنامه‌نگاری که به ظاهر خودکشی کرده و یادآور سیامک پورزند است، زمانی سردبیر نشریه‌ای‌بوده ادبی-فرهنگی که تحت فشار دولت حاکم از ادامه کار بازمی‌ماند. همسرش که پزشک است به همراه دو دخترش مجبور به ترک ایران شده‌اند. چند روز پس از رفتن آن‌ها بازداشت می‌شود، مورد شکنجه و آزار قرار می‌گیرد و پس از چند سال زندان، با روانی پریش و تنی فرسوده آزاد می‌شود. آزادی از زندان اما پایان رنج‌ها نیست. در فصل "قتل‌های زنجیره‌ای" از تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، چه بس نویسندگان که به قتل رسیده‌اند.

باید مدت‌ها بگذرد تا سپیده دریابد که کیومرث زندیان، کسی که چندبار نوشته‌هایش را منتشر کرده بود، در خانه‌ای که خود را از پنجره آن به پایین پرتاب کرده، پس از آزادی از زندان، هم‌چنان تحت نظر امنیتی‌های حکومت زندگی می‌کرده و به احتمال همان‌ها او را از پنجره به پایین پرتاب کرده‌اند. خوشبختانه سپیده که بر حسب اتفاق با او در رابطه بود، موفق می‌شود دستنوشته‌هایش را از سال‌ها زندان و شکنجه، پیش از آن‌که به دست مأموران حکومتی برسد، برباید. خاطرات زندیان در واقع مبارزه‌ای است علیه فراموشی، برای یادآوری "تاریکی‌های زندگی" تا شاید «کلیدی باشد برای درک وضعیتی که در آن قرار داشت». سپیده هم‌چنین درمی‌یابد که در این پروژه "خودکشی"، پیام نقشی مهم داشته است.

زندگی سپیده در ایران و مسکو، بازداشت و سپس قتل کیومرث زندیان، دو لایه اصلی از رمان هستند که تنیده در هم، به همراه حوادثی دیگر، بر ساختاری منسجم، رمان را شکل می‌دهند. بهره گرفتن نویسنده از رمان "آنا کارنینا" و موضوع آزادی‌خواهی در آثار پوشکین به آن جان داده‌اند.

واقعیت ادبیات

خوش‌بینی جایگاهی ویژه در تاریخ اجتماعی ما دارد. در پی هر سرکوبی امیدها سر برآورده‌اند تا یار انسان‌ها گردند در ایستادن در برابر رنج‌های گران هستی. عصر روشنگری در تاریخ غرب در واقع کوششی بود که می‌خواست در رسیدن به آینده‌ای تابناک، خرد را جانشین جهل کند و پایانی باشد بر خوش‌بینی‌های موهوم آسمانی.

سراسر ادبیات سنتی ما با تکیه بر موهومات آسمانی از طریق افسانه‌ها و قصه‌ها و اندرزنامه‌ها، کوشیده است تا به شکلی انسان را به آینده خوش‌بین و امیدوار نگاه دارد. چنین نگاهی را مشکل بتوان در ادبیات مدرن بازیافت. می‌توان سال‌های سال "در انتظار گودو" بر کنار جاده نشست، اما او دیگر نخواهد آمد. "دون کیشوت" با تمام تلاش نتوانست دوران "شوالیه‌گری" را احیا کند. در این میان اگرچه نویسنده‌ای چون چخوف در نمایشنامه "سه خواهر" نوید جهانی بهتر و زیباتر را می‌دهد و یا ادبیات ایدئولوژیک می‌کوشد از بهشت آینده صحبت کند، واقعیت اما چیز دیگری است.

تولستوی می‌گوید: «خانواده‌های خوشبخت همه شبیه به هم هستند اما تیره‌بختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست.» آیا کیومرث زندیان آدمی خوشبخت بود؟ خانواده‌اش در گریز از ایران توانستند به خوشبختی دست یابند؟ سپیده در این جهانی که زیست، به خوشبختی دست یافت؟ آنا کارنینا تا چه اندازه آن را تجربه کرد؟ پیام در پروژه‌های آدم‌کشی رژیم، آدم خوشبختی است؟

خوانش رمان را که به پایان برسانی، چنین پرسش‌هایی با توجه به عنوان کتاب، بر ذهن می‌نشیند.

"سقوط آدم‌های خوشبخت" را "نشر فروغ" در آلمان منتشر کرده است.

مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

اسد سیف نویسنده و منتقد ادبی ساکن آلمان
پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر